”ژانر:
کسانی که پُستی/ پستهائی از وبلاگشان با عبارت «ژانر:» آغاز میشود“
گاهی اکتهای بهظاهر آوانگارد و بدیعمان به تعبیر ویتگنشتاین در این عبارت خلاصه میشود: «بازیهای زبانی». این مسأله جدّاً قابل بحث است که برای افادهی تمایز، چرا بازی زبانی؟ کوششهای ساختارشکنپندارانه از قبیل به-چالش-کشیدنِ یک موج وبلاگی فی-حدّ-نفسه ایرادی ندارد امّا نه با ساختار و منطق عملیای همچون خود آن موج. این دام لاطائلاتِ خود-ارجاعْ نهایتاً نشان از این دارد که منتقد، خود، بیش از آن وبلاگنویس در چاهِ ویل «ژانر-بازی» گیر افتاده، نه چون لفظ «ژانر» را در آغاز پستی آورده، به اینخاطر که با عینک ژانر، به پُستی دربارهی مصادیقِ یک ژانر نگاه میکند؛ و این یعنی همان ژانر-زدگیِ مضاعف. و نهایتاً یک نکتهی دیگر: تمام وبلاگهائی که با عبارتی همیشه یکسان آغاز ( = «ژانر» ) و یا به عبارت یکسانی ختم میشوند ( «مملکته داریم؟» ) با تمام توهّم تمایزشان از دیگری، شعبهی مبتذلی از یک کلّ پدیداری واحد اند:
-“سی بار به طرف زنگ زدم، برنداشته، اونوخ بعدِ دو ساعت اس.ام.اس. زده: «زنگ زده بودی؟»
مملکته داریم؟”
-“ژانر: اینائی که سی بار بهشون زنگ میزنی، ور نمیدارن، اونوخ اس.ام.اس. میزنن: «زنگ زده بودی؟»”
-“سی بار به طرف زنگ زدم، برنداشته، اونوخ بعدِ دو ساعت اس.ام.اس. زده: «زنگ زده بودی؟»
پَ نَ پَ! میخواستم با الفبای مورس برات SOS بفرستم!”
با این فرض، تکیه بر کلیدواژهی هرکدام برای یک بازی مثلاً بانمکِ روشنفکری، از یک فاندمنتالیزم سطحی فراتر نمیرود، و احتمالاً بیشتر یک اعتراف ناخواسته، یا کوششی برای نشاندادن تمایز است تا نقدی بر وبلاگنویسیهای احیاناً جهان-سوّمی و اصلاح نوع بشر.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر