پاریس، سومالی

یادم می‌آید «اَل گور»ِ دموکرات، روزی گفته بود که: «من دارم از نابودی زمین در آینده حرف می‌زنم، ملّت به فکر این‌اند که پاریس هیلتون امشب با کی می‌خوابد». می‌دانید؟ حکایت ما آدم‌ها و سومالی هم یک هم‌چین‌چیزی بایست باشد. بچه‌ی معصوم دارد از گرسنگی می‌میرد و ما به فکر این نماز-و-روزه و إحیا-گرفتن نیم‌بند خودمان‌ایم؛ مثل شوریدگان در شب شهادت مولائی، تظاهر می‌کنیم که در غم متوفّا «بسیار دردمند وخسته و مأیوس»ایم. می‌ترسم از این‌که این عبادات خالصانه و آن عشقْ به خانم هیلتون -هر دو- ریش‌خند خدا را موجب شوند که «تسبیح شیخ و خرقه‌ی رند شراب‌خوار» یک‌جائی میان آغوش آن بانو و این سجّاده‌ی ازرق، «عنان در عنان شوند» و حاصل عمری طاعت و عبادت را «به نیم‌جو نخرند»؛ عبادتی که «به تسبیح و سجّاده و دلق» است و نه «خدمت خلق». راهِ روشن‌فکری‌اش البته لایک‌کردنِ Pageای در فیس‌بوک تحت عنوان «حمایت از مردم قحطی‌زده‌ی سومالی»ست و وجدان آسوده‌ای که ما را به رخت‌خواب می‌فرستد، به تخت‌خواب شاید حتّا؛ هم‌بستر با پاریس هیلتون.