برای مهدا، که روزهای زیستهاش بار دیگر به رُندیِ روز اوّل شد
ما ملّت غرب-ستیز عادت داریم که هر چه فحش است به «سرمایهداری» و ما-یتعلّق-به نثار کنیم و البته از طرفی عنداللّزوم اگر اسکناسی زیر پایمان پیدا شد آن را هم تبرّکاً به «دارائی»هامان اضافه کنیم. در این بین یک خصلت ذاتی وجود دارد و آن «سرمایهداریِ فردیشده» است که البته کم از آن «سرمایهداریِ امپریالیستی» ندارد و در وجود بعضی از پیشگویانِ سقوط سرمایهداری نهادینه است. میخواهم بگویم این مبارزه با «جهانخواریِ» غرب چیزی جز یک خودزنیِ مضحک نیست؛ نظام سرمایهداری نظامی ست که پولپرستی را به رسمیت میشناسد و رُل آدمهای درستکار و زاهد را به شهرونداناش به شکلی کاریکاتوری القا نمیکند... خلاصه اینطور است که فاحشهخانهها تأسیس میشوند؛ گویا چون آدمها نمیخواهند ادای راهبها را دربیاورند، اگر فاحشهخانهها بسته شوند آنوقت بانوان آنکاره مجبور میشوند هزینهی ایاب و ذهاب را هم در صورتحسابشان بگنجانند -دریغ از اندکی تغییر. خلاصه اینطور است که در کشوری جهانخوار و کاپیتالیست، مردم برای چند صد دلار کسریِ دخل-و-خرجشان اعتراض میکنند، و اینور دنیا، در مهد استکبار-ستیزی، آدمهای زاهد حدود سههزار میلیارد تومان را در بیتالمال اضافی تشخیص میدهند و البته مردم در تاکسی شوخیهای بانمک میکنند.